نوشته شده توسط : مامان نازنین
مامان آب میخوام

خودت میتونی بری بخوری

نه باور کن نمیتونم

خانومه بچشو نشونده رو شونههاش و میبرش باباش هم پشت سرشون راه افتاده فاطمه میگه ا چیا دو تا بابا داره(اخه همیشه باباش قلم دوشش میکنه فکر کرده اونم باباش بوده)

تازه رسیدیم خونه داد میزنه مامان جیشششششششش ناخواسته صدام بالا میره و بهم میگه مامان این چه وزشه چرا داد میزنی آخه مامانهای مهربون که داد نمیزنن

باباش از دوقلوهایی که تو اتوبوس دیده بود تعریف میکرد فاطمه میگه دوقلو چیه میگم دوتا نینی که همسن باشن مثل گوری و رانا میگه اگه ما دوگلو داشته باشیم من پوشکشونو عوض میکنم اگه اللا هم داشته باشیم بازم پوشکشو عوض میکنم اللا یه دختر نه ماهس که فاطمه خیلی دوستش داره و روزهای اول خیلی براش جالب بود که چرا نمیتونه راه بره

دستشو میبره تو یقم میگه چقد داغه بدنت

تو راه بقالی رو نشون میده میگه مامان بریم از اونجا برام یه لیله برور بخر

به همسری میگم تی وی رو خاموش کن درس بخون گفت باشه این سریال تموم بشه فاطمه خودش کنترل رو برداشته تی وی رو خاموش میکنه به باباش چشم غره میره میگه باید به حرف مامان گوش کنی بیو درس بخون

یه بار تو اتوبوس به خاطر نداشتن بلیط جریمه شدم از اون به بعد هر بار سوار اتوبوس میشیم میگه مامان شما بلیط داری

میشینم پای کامی میگه مامان کامپوترو خاموش کن برو غذا درست کن

میگم غذا درست کردم میگه خب بیو بیار بخورم میگم باید منتظر بابا باشیم

موبایلمو ورمیداره میگه یه زنگ بزن ببینم بابام کجاس

ایو سیام بابا خوبی شما کجا هستی زود بیا غذا بخوییم

صبح باباش با عجله رفت و فاطمه تو دستشویی بود وقتی اومد بیرون گفت بابا کجاس گفتم رفت سرکار اخمهاشو میکنه تو هم میگه چرا از من خدافظی نکرد بهش زنگ بزن

انقد اصرار میکنه که زنگ میزنم سیام بابا چرا از من خدافظی نکردی یفتی چرا منو بوس نکردی

وقتی باباش برمیگرده میدوه دم در و میگه یادت میاد فردا صب رفتی ازم خدافظی نکردی این دفعه یادت باشه منو بوس کنی بگی خدافظ فاطمه مواظب خودت باش

تو آشپزخونه خرابکاری کرده زود از رو صندلی میاد پایین و با خودش میگه من باید زود برم تا مامان منو دعوا نکنه

بهش میگم الان میریم خونه.....اگه بچشون تو رو زد باید از خودت دفاع کنی خب وگرنه ناراحت میشم

لباسهاشو میپوشه و با خودش میگه من باید از خودم دفاع کنم من باید بزنم تو گوش نوید بهش بگم اجازه نداری منو بزنی وگرنه مامانم ناراحت میشه

از کلمه بی تربیت خیلیییییییییییی بدش میاد و حاضره کتک بخوره ولی بهش نگیم بی تربیت

دیروز سر سفره غذاشو نمیخورد و پشت به سفره نشسته بود باباش گفت دخترهای بی تربیت اینجوری میشن بغض کرده و میگه بابا من بی تربیت نیستم به من نگو...مامانم ادب داده

یه بار همسایمون برامون غذا اورد از اون به بعد هر بار اون غذا رو درست میکنم میگه مامان مامان طاها اینو اورده میگم نه خودم درست کردم میگه نه یادت میاد همسایه از اینا اورد میگم اره اون تموم شد میگه الانم اورده دیگه

هر موقع عصبانی میشم میگه شما میخوای مامان بی تربیت بشی

چند وقت پیش یکی از دوستامون اومدن خونمون بچش خیلییییییییی اذیت کرد مامانش مجبور شد و یه دونه یواش زد تو صورتش از این ماجرا دو ماه گذشت و یه روز که فاطمه اعصابمو خورد کرده بود گفتم اگه اذیتم کنی میزنم تو گوشت میگه نه شما اجازه نداری هوریه جان میزنه تو گوش سید حسن یادت میاد اومدن خونمون اب ریخت رو فرش مامانش زد تو گوشش خودت دعواش کردی شما هم میخوای بزنی هوریه جان دعوات کنه

 



:: بازدید از این مطلب : 388
|
امتیاز مطلب :
|
تعداد امتیازدهندگان :
|
مجموع امتیاز :
تاریخ انتشار : | نظرات ()